هزار جان گرامی از حکیم نزاری قهستانی غزل 110

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

هزار جان گرامی فدای خاک درت

1 هزار جان گرامی فدای خاک درت هزار یاد لبان دهان چون شکرت

2 ندانمت که کجا از کجا شریف تر است موافق دلم آمد زپای تا به سرت

3 چه آفتابی کز هر طرف که برگذری همی رود دل خلقی چو سایه بر اثرت

4 که شیر داد به شفقت فرشته یا حورت که پرورید به مهر آفتاب یا قمرت

5 در آرزوی دمی ام که بینمت چه کنم چو ره نمی دهدم بخت بی وفا به برت

6 بسوختیم و همین غصه می‌کشد مارا که می رویم و نباشد ز حال ما خبرت

7 هنوز با همه درد دل از تو خشنودیم اگر به جانب ما ملتفت بود نظرت

8 هزار شکر بگویم چه جای بیداری‌ست اگر به خواب ببینم زمانکی دگرت

9 مگر شبی آخر به روز دانم برد به غربت ار بنمیرم بر آستان درت

10 ز کوی دوست برفتی نزاریا آری برو ببین که چه آید به روی از این سفرت

عکس نوشته
کامنت
comment