1 دی گفت نهفته رخ چو در راهم دید بس جور که این دلشده در راهم دید
2 گفتم که چو عمر این جهانم بگذشت وصل تو مگر در آن جهان خواهم دید
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اکنون که یافت دهر کهن خلعت نوی نوگشت باغ و راغ ز تمثال مانوی
2 بلبل نوای بار بدی برکشید و باز بر کف نهاد لاله می و جام خسروی
1 ای آنکه چو باد ناتوانی با باد به بوی همعنانی
2 آنچ از تو به جان خرند عشاق بر باد دهی به رایگانی
1 جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا
2 مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **