شب و روزی به پایان گر تو از هاتف اصفهانی غزل 41

هاتف اصفهانی

آثار هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید

1 شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید

2 شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید

3 تو ای سرو روان تا از کنارم بی‌سبب رفتی شب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آید

4 شدم دور از دیار یار و شد عمری که سوی من نه مکتوبی ز یار آید نه پیکی زان دیار آید

5 ازو هاتف به این امید دل خوش کردم و مردم که شاید گاهگاهی بعد مرگم بر مزار آید

عکس نوشته
کامنت
comment