-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز و شب، از رخ رخشنده ی شاه عجبی آفتاب عجبی دارم و ماه عجبی
2 خط چون سبزه اش، از چهره ی چون گل زده سر از زمین عجبی، رسته گیاه عجبی
3 دید آن مه گنه بیگنهی از من و، کشت؛ بیگناه عجبی را، بگناه عجبی
4 چه عجب گرد هم از دست دل و دین؟ که بناز شوخ چشم عجبی، کرد نگاه عجبی!
5 دیدم از طرف بناگوشی و، کنج دهنی؛ خط سبز عجبی، خال سیاه عجبی
6 لقب عاشق و معشوق، گر از من پرسند من گدای عجبی گویم و شاه عجبی
7 تنم از اشک گدازد، دلم از آه چو شمع آذر، اشک عجبی دارم و آه عجبی