1 سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد ز دود آه دلم صبح را نفس گیرد
2 ز قید باده پرستی دم نیم آزاد چو محتسب بگذارد مرا، عسس گیرد
3 ز دام زلف تو بیکار شد چنان صیاد که همچو طفل به صد حیله یک مگس گیرد
4 کند خیانت یک نفس، کشوری ویران یکی ست دزد و عسس صدهزار کس گیرد
5 به غیر جانی ازو نیست شرمساری ما زمانه هرچه به ما داده است، پس گیرد
6 روم سلیم چو سوی چمن، به هر قدمی هزار جای سرراه من قفس گیرد