سحر آمد ندا ز میخانه از حزین لاهیجی غزل 858

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

سحر آمد ندا ز میخانه

1 سحر آمد ندا ز میخانه کای خرابات گرد دیوانه

2 کنج مسجد گرفته ای تا کی؟ چه زیان داشت طور رندانه؟

3 سبحه در کف نشسته ای تا چند خیز و پیمان نما به پیمانه

4 زین ندا جستم آنچنان از جا که ز آتش چنان جهد دانه

5 چون نهادم درون میکده پا سرم آمد به چرخ، مستانه

6 نگه گرم آشنا رویان کرد ما را ز خویش بیگانه

7 دل و دین را زدند مغبچگان دو سه ساغر زدیم رندانه

8 همه بر گرد یکدگر گشتیم شمع جان را شدیم پروانه

9 در و دیوار جمله مست و خراب همه از جلوه های جانانه

10 از صراحی گرفته تا خم می همه در های و هوی مستانه

11 بود چون نخل طور شب همه شب در انا الله شمع کاشانه

12 حرم کعبه را ز یاد نبرد طوف بیت الحرام بتخانه

13 باده ها جمله صاف مشربها شیشه ها جملگی پریخانه

14 در سراپردهٔ وجود حزین همه عشق است، باقی افسانه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر