- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردا که فاش در غم جانانه سوختیم در داغ و درد محرم و بیگانه سوختیم
2 گو شمع برفروز به بزم طرب که ما بیرون در ز غیرت پروانه سوختیم
3 با خون صد شهید مقابل نهاده اند عمری که ما به آتش افسانه سوختیم
4 کس راه گم نکرد که خضر رهی نیافت ما در میان کعبه و بتخانه سوختیم
5 زان تشنه مانده ایم که از گرمی نفس در دست صبر جرعه و پیمانه سوختیم
6 یاران همیشه در طرب و ما تمام عمر کنج غمی گرفته و غریبانه سوختیم
7 یک بار دل ز ما، صنم آشنا نبرد دایم به داغ مردم بیگانه سوختیم
8 نگشاید ار ز بستن زنار عقده ات دانی که از چه سبحهٔ صد دانه سوختیم
9 عرفی به غیر شعلهٔ داغ جگر نبود شمعی که ما به گوشهٔ کاشانه سوختیم