جامی

جامی

جامی
جامی

دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش از جامی غزل 268

غزل 268 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش وانگه نهفتی از نظر من جمال خویش

2 شکر خدا که می نتوانی که یک نفس پیوند خاطرم ببری از خیال خویش

3 بیرون خرام مست و سرانداز هر طرف سرهای سروران بنگر پایمال خویش

4 دیوانه توام دگران را به سنگ زن در شور کن مرا پی دفع ملال خویش

5 گر باغبان ز لطف قدت یافتی نشان بر جویبار دیده نشاندی نهال خویش

6 داری دریغ تیغ خود از عاشقان، مباش بر تشنگان بخیل به آب زلال خویش

7 گفتی که چیست حال تو جامی خدای را بنشین دمی که با تو کنم شرح حال خویش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش

شاعر شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش چه کسی است ؟

شاعر شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش جامی می باشد.

شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش چیست ؟

قالب شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش غزل است

مضمون اصلی شعر دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.