1 ز بخشندگان صحن عالم تهی شد قضا مرگ بخشید بخشندگان را
2 چنان نحس شد دور گیتی که گویی سعادت نمانده ست رخشندگان را
1 ننویسی جواب نامه من نامه من نیرزدت به جواب
2 ای عجب فضل تو روا دارد کز لب تشنه بار گیرد آب
1 روی زرینم از اندیشه سیمین بر او چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او
2 روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا نکند تازه مگر تازه گل پر بر او