1 دی فرستاد قطعه ای سوی من نکته دانی ز زمره فضلا
2 کرده لفظی سه چار ازان به دو نیم تا کند عاجز از جواب مرا
3 گفتم اندر جواب او کای مف . . . . . . خر خلق خدا و قاضی حا . . .
4 . . . جت اصحاب متصف به فضی . . . . . . لت بسیار خواهمت به دعا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **