1 دی از کسان خواجه بکردم یکی سؤال گفتم به خوان خواجه نشینند چند کس
2 گفتا به خوان خواجه نشیند دو کس مدام از مهتران فرشته و از کهتران مگس
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 هر کرا با تو کار درگیرد بهره از روزگار برگیرد
2 به سخن لب ز هم چو بگشایی همه روی زمین شکر گیرد
1 دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد با او چه کرد شاید با او که گفت یارد
2 جانم فدای زلفش تا خون او بریزد عمرم هلاک چشمش تا گرد از او برآرد
1 جمالت بر سر خوبی کلاهست بنامیزد نه رویست آن که ماهست
2 تویی کز زلف و رخ در عالم حسن ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **