-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس دارد غم آن گل عذار آشفته احوالم گشاید جوی خون از دیدهٔ آیینه، تمثالم
2 ز تاثیر گرفتاری، تبی در استخوان دارم که می سوزد در و بام قفس را سودن بالم
3 مگر آید ز فیض همّت آزادگان کاری به دام افتادهٔ این رشته های سست آمالم
4 ز بی پروایی نازآفرین سرو سرافرازی درین بستان سرا چون سبزهٔ خوابیده پا مالم
5 حزین از آشیان آواره ام شاید مگر ریزد به بسمل گاه او گرد غریبی از پر و بالم