قبای ناز درپوش و نیاز پادشاهان از جامی غزل 770

قبای ناز درپوش و نیاز پادشاهان بین

1 قبای ناز درپوش و نیاز پادشاهان بین کلاه دلبری کج نه شکست کج کلاهان بین

2 غم شبهای ما خواهی که چون روزت شود روشن بیا و ناله شبگیر و آه صبحگاهان بین

3 چو کس را باز نبود در حریم حرمتت باری سمند ناز بیرون ران و حال دادخواهان بین

4 ز دود دل سیه شد روی ما شبهای هجر ای مه زکات حسن را روزی سوی این روسیاهان بین

5 شب است و بادیه هم راه ناپیدا و هم رهبر بیا ای کعبه جان محنت گم کرده راهان بین

6 پناه ار ندهیم در سایه دیوار خود باری به چشم مرحمت یک بار سوی بی پناهان بین

7 قدم در کوی عشقش می نهی اول بیا جامی به تیغ بی نیازی کشته هر سو بی گناهان بین

عکس نوشته
کامنت
comment