1 عرفی نه مرا حاصل کان می باید محصول زمین و آسمان می باید
2 آن کو به قناعت مثل آید، او را گر هیچ نه، گنج شایگان می باید
1 مست آمدم به معرکه، آیین کارچیست دشمن کدام و مطلب از کار و بار چیست
2 چون خار و گل ز شاخچه ی عدل می دهد این عین تازه رویی و این شرمسار چیست
1 عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا
2 در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا
1 از بس که جور کرد به دل غم که آشناست داغم بهشت صحبت مرهم که آشناست
2 تا طی کنند بی ادبان وادی غرور بیگانگی نموده به محرم که آشناست