گریه در بزم یار، بی ادبی است از سعیدا غزل 138

گریه در بزم یار، بی ادبی است

1 گریه در بزم یار، بی ادبی است خنده هم ز این قرار، بی ادبی است

2 اتحادم به امر مطلوب است ورنه بوس و کنار بی ادبی است

3 ستم و جور درد عشقش را باز با او شمار بی ادبی است

4 در جهانی که افتقار سزاست از جهان افتخار بی ادبی است

5 حاکم امر و نهی چون حق است گله از روزگار بی ادبی است

6 هر کجا پابرهنگان باشند سرکشی های خار بی ادبی است

7 هر کجا آن نگار بی نقش است باز نقش و نگار بی ادبی است

8 از خیالی که آه نتوان کرد نالهٔ زار زار بی ادبی است

9 عاشقی مفلسی و جانبازی است تن زنی در قمار بی ادبی است

10 ای سعیدا محبتی در دل غیر حب نگار بی ادبی است

عکس نوشته
کامنت
comment