نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ از سعیدا غزل 346

سعیدا

سعیدا

سعیدا

نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ

1 نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ چشم بندم که ز اشکم نشود تر کاغذ

2 حرف از زلف و رخ دوست نمودم انشا قلمم دستهٔ گل گشت و معنبر کاغذ

3 مهر دل کردم و با رشتهٔ جان پیچیدم تا نیفتد به ره از بال کبوتر کاغذ

4 یاسمن را نبود بار تعلق بر دوش به ره آورد بهارش زده بر سر کاغذ

5 خال و خط کردن نهان زیر نقابی گفتم همچو مشکی است که پیچیده بود بر کاغذ

6 در کتابت خط خوش باید و اشعار لطیف حاجت مسطر و جدول نبود بر کاغذ

7 گر بود پادشه عصر ز معنی آگاه بهر دیوان سعیدا کند از زر کاغذ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر