نشد شبی که می خونم از سبو از حزین لاهیجی غزل 574

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

نشد شبی که می خونم از سبو نچکد

1 نشد شبی که می خونم از سبو نچکد فشردهٔ جگر از چشم تر به رو نچکد

2 که قطره ای به لبم می چکاند از یاری اگر تراوش تبخاله در گلو نچکد؟

3 ز باده ای که دماغ امید تر سازم اگر به ساغر من خون آرزو نچکد؟

4 به خون خویش ز بس تشنه کرده عشق مرا به تیغ اگر کشدم خون من فرو نچکد

5 نمی توان گلی از باغِ دهر چید حزین که قطره قطره به صد خواری آبرو نچکد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر