-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد پس از انتظاری و مدتی خبری به بیخبری رسد
2 شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد
3 نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم چه زیان کند به سمندری ضرری که از شرری رسد
4 خوشم آن چنان ز جفای او که به زیر بار بلای او المی شود ز برای من ستمی که از دگری رسد
5 چو عطا دهد صلهٔ دعا چه زیان به مائدهٔ سخا ز در شهنشه اگر صلا به گدای در به دری رسد
6 ز زمین مهر و وفای او مطلب بری که پی نمی نه ز دشت او شجری دمد نه ز باغ او ثمری رسد
7 به میان خوف و رجا دلم به کجا تواند ایستاد نه از این طرف ظفری شود نه به آن طرف خطری رسد
8 نرسد وصال شراب او بالم کشان خمار غم مگر از قضا مددی شود که به محتشم قدری رسد