-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میپزد باز سرم بیهده سودای دگر میکند خاطر شوریده تمنای دگر
2 هوس سروقدی گرد دلم میگردد که ندارد به جهان همسر و همتای دگر
3 دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور گشته رسوای جهان با دو سه شیدای دگر
4 گفت کاین شیفته را باز چه حال افتاد است نیست جز مسکنت و عجز مداوای دگر
5 چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید «سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»