1 حادثات فلکی چون نه به دست من و توست رنجه از غم چه کنی جان و تن خویشتنا؟
2 مردم دانا اندوه نخورد بهر دوکار آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا
1 بنفشه زلف من ای سرو قد نسرین تن که نیست چون سر زلفت بنفشه و سوسن
2 بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم که گل کسی نفرستد به هدیه زی گلشن
1 چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
2 گوهر اگر ز قطره باران شود پدید با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
1 نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پیچیدهام شاخه تاکم به گرد خویشتن پیچیدهام
2 گرچه خاموشم ولی آهم به گردون میرود دود شمع کشتهام در انجمن پیچیدهام