-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان و دل پیوند کن با یار بی مانند خویش هرچه غیر از عشق او بند است بگسل بند خویش
2 او به ذات خود غنی مطلق آمد لیک هست در ظهور این غنا محتاج حاجتمند خویش
3 زاهد از نظاره خوبان مرا سوگند داد جلوه گر زیشان تویی چون نشکنم سوگند خویش
4 هیچ چیزی نیست پیش دیده عارف حجاب اوبه عشق توست مشعوف زن و فرزند خویش
5 عالمی راگوش عقل و هوش برگفتار توست مهر خاموشی گشا از لعل شکر خند خویش
6 ناصح مشفق دهد پندم که ترک عشق گوی روی بنما تا کشد شرمندگی از پند خویش
7 یار بی مانند ما فرد است جامی از دو کون فرد شو تا بر خوری از یار بی مانند خویش