1 عرفی نصیحت کنمت گوش دار ، گوش تاوارهی زکشمکش صلح و جنگ خویش
2 با عقل و روح گر، ید بیضایت آرزوست ناموس عشق جوی و مبین نام و ننگ خویش
3 زآن آفتاب پنجه کند اهل حسن را کز خویشتن نهفته حناز آب و رنگ خویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صد قول به یک زمزمه طی می کنم امشب مستی نه به اندازه ی می می کنم امشب
2 مجنون ترا قبله اجابت ز دعا بود هنگام دعا روی به حی می کنم امشب
1 بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست
2 وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد تشنگی از هر طرف، جویی به حیوان بر نخاست
1 چراغ عشق به گلخن شود دلیل مرا شبی به گلخن خود می برد خلیل مرا
2 ز باغ وصل ثمر خواهم آن قدر که دهند کجا نظر به کثیر است و یا قلیل مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به