1 عرفی لب معنی ام دم از نور زند آتش به نهاد شجر طور زند
2 منصور دم از بی ادبی می زد و من مرغ ادبم نغمهٔ منصور زند
1 عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا
2 در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا
1 ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست درویش جهانیم و هما در قفس ماست
2 آن زهر پرستی که بود در شکرستان بیگانه ز خاییدن شکر مگس ماست
1 امید عیش کجا و دل خراب کجا هوای باغ کجا، طائر کباب کجا
2 به می نشاط جوانی به دست نتوان کرد سرور باده کجا، نشئهٔ شباب کجا