آید از عشق کار شایسته از آشفتهٔ شیرازی غزل 1013

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آید از عشق کار شایسته

1 آید از عشق کار شایسته من و آن کار بار شایسته

2 روزگاری بعشق کردم سر یاد از آن روزگار شایسته

3 فاش کردند سر حق عشاق گو بیاد آر دار شایسته

4 نیست هر دغدار بنده عشق منم آن داغدار شایسته

5 هر بهاری خزان زپی دارد جسته ام نوبهار شایسته

6 بختی عقل را ززلف بتان شد به بینی مهار شایسته

7 گر هزاران حدیث گل گویند نبود چون هزار شایسته

8 میرسد کاروان مصر زراه سرمه کن زآن غبار شایسته

9 مدعی رفت جهد کن که بود وقت بوس و کنار شایسته

10 کشت دردسرم بده ساقی زآن می بی خمار شایسته

11 کسوت حسن نیکوان یا رب از چه پود است و تار شایسته

12 داری آشفته چون قرار بعشق بگذر زآن قرار شایسته

13 که بود عشق پرتو ازلی علی آن پرده دار شایسته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر