1 راحت طلبی، به داده دهر بساز آزرده مشو در طلب نعمت و ناز
2 لعل و زر و گل چه سود ده روزه بقا چون سرو تهی دست خوشا عمر دراز
1 ابرو ز من متاب، که دل دردمند تست تیری که خورده ام ز کمان بلند تست
2 آباد، کشوری که تویی شهریار آن آزاد، بنده ای که گرفتار بند تست
1 نه کنج وصل تمنا کنم نه گنج حضور خوشم به خواری هجر و نگاه دورادور
2 به گرد کوی تو گشتن هلاک جان من است چو پر گشودن پروانه در حوالی نور
1 دل زلف ترا گرفت، بد کرد شبگیر بد از برای خود کرد
2 ایام بخون من کمین داشت خاصه که غم تواش مدد کرد