- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که می کند از مشرق آفتاب طلوع بیار باده و بگذار عذر نا مسموع
2 حرام نیست به دینِ حکیم خمر بیار حکیم خود نکند هیچ کار نا مشروع
3 که را رسد که کند فرق در حلال و حرام مگر کسی که خبر دارد از اصول و فروع
4 زبان طعنه چرا می کشند در قومی که جز به میکده ایشان نمی کنند رجوع
5 چنانم از شَرهِ باده ی کهن تشنه که نوجوان رمضان مشتهی ز غایت جوع
6 من از تعصب صاحب غرض نیندیشم که کف برآورد از خشم راست چون مصروع
7 نیاز می کن و با دوستان قدح می کش که اهل راز درین شیوه کرده اند شروع
8 سجود پیش ملایک سزد که استاده ست در آرزوی زمین بر شش آسمان به رکوع
9 ادای نظم نزاری ز معدن جان است بصیر گوهر کانی بداند از مصنوع
10 سخن حقیقت و حکمت بود چو دُر باید الخصوص که باشد مهذب و مطبوع