بیا به وادی بیداد تخت و چادر زن از سعیدا غزل 523

سعیدا

سعیدا

سعیدا

بیا به وادی بیداد تخت و چادر زن

1 بیا به وادی بیداد تخت و چادر زن به قتل هر دو جهان دست و آستین بر زن

2 چو آفتاب، سر از مشرق امید برآر گشای کاکل و طعنی به مشک و عنبر زن

3 چو خضر در پی آب سیه چه می گردی بیا به میکده جام شراب احمر زن

4 مساز گردن خود خم به پیش کس به طمع اگر دراز کنی دست خویش بر سر زن

5 درون خانه اگر تنگ شد سعیدا دل ز خود تهی شود و چون حلقه زود بر در زن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر