بیا که دیده ی ما بی رخ از جهان ملک خاتون غزل 224

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بیا که دیده ی ما بی رخ تو پرخونست

1 بیا که دیده ی ما بی رخ تو پرخونست ز خون دیده، تو گویی کنار جیحونست

2 اگرچه نیست تو را مهر و دوستی با من به جان دوست که ما را ارادت افزونست

3 مثل زنند که دل را به دل بود راهی میان ما نه چنانست دلبرا چونست

4 نشان صورت او دیده ام نیارد داد که لطف قدرت پروردگار بی چونست

5 اگرچه لیلی وقتست او چه غم دارد ز حال درد دلی کان به حال مجنونست

6 تو در تنعّم و شادی وصل دلداران ببخش بر دل آن خسته ای که محزونست

7 مرا قدی چو الف بود در غم هجران ببین که پشت جهانی ز بار غم چونست

عکس نوشته
کامنت
comment