آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز از جامی غزل 176

آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز

1 آید به برم چون تو نگاری نه و هرگز تازد به سرم چون تو سواری نه و هرگز

2 عمری پی یک بوسه اگر رو به تو آرم هرگز گذرد بر لبت آری نه و هرگز

3 کارم چه بود عشق تو و باز غم دل کاری به ازین دانم و باری نه و هرگز

4 موییست میان و سر موی است دهانت بوسی بود امکان و کناری نه و هرگز

5 تار سر زلف تو دراز است کسی دید زینسان به درازی شب تاری نه و هرگز

6 از نرگس مخمور تو درعین خماریم لعل تو کند دفع خماری نه و هرگز

7 گر خاک شود جامی دلخسته نشیند زین بر دل پاک تو غباری نه و هرگز

عکس نوشته
کامنت
comment