بیا که بی تو مرا هیچ از جهان ملک خاتون غزل 335

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بیا که بی تو مرا هیچ زندگانی نیست

1 بیا که بی تو مرا هیچ زندگانی نیست به هجر لذّت عمری چنانچه دانی نیست

2 مدار ماه رخ از من دریغ در شب تار که بی حضور توأم هیچ زندگانی نیست

3 مرا به روز غمت رنگ زعفرانی هست به روی دل بجز از اشک ارغوانی نیست

4 چو چشم دوست شدم ناتوان به غورم رس چرا که هیچ عجبتر ز ناتوانی نیست

5 به باد رفت مرا عمر در تکاپویت گذشت عمر و مرا قوّت جوانی نیست

6 به جان و دل متعطّش به خاک پای توأم به سر به بندگی آیم اگر گرانی نیست

7 به سرو گفتم در باغ حامی گل باش بگفت کار قدم غیر پاسبانی نیست

8 بگفتمش به مه ای مه که صورتش برکش جواب داد که این کار حدّمانی نیست

9 اگر تو وصل مرا خواهی ای عزیز به جان مضایقه نتوان کرد رایگانی نیست

10 ز غصّه خوردن ما هیچ برنیاید کار حذر جهان ز قضاهای آسمانی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment