-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ای شهره در عشقت به شهر حسن مشهوران که هم منظور شاهان بینمت هم شاه منظوران
2 خمارآلودم از چشمت لب خالی ز خط بنما که باشد باده صافی علاج رنج مخموران
3 چه استغناست این یارب که نی پروای نزدیکان همی بینم تو را ای نازنین نی رحم بر دوران
4 سلیمان وار می رانی چه غم داری اگر ناگه ز نعل بادپایت رخنه افتد در صف موران
5 طبیب رنج عشقی سوی هر دستی مبر دستت مبادا رنجه گردد زاضطراب نبض رنجوران
6 گذر بر ساکنان صومعه با این لب میگون که تا افتند در می آن به زهد و توبه مغروران
7 به مهجوری ز وصلت گر چه عمری کند جان جامی ندیده هرگز از تو رحمتی بر حال مهجوران