بیا که یار ز رخسار پرده از اسیری لاهیجی غزل 178

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

بیا که یار ز رخسار پرده را بگشود

1 بیا که یار ز رخسار پرده را بگشود بیا که هر چه نهان بود آشکار نمود

2 بیا که مجلس ما بزمگاه مستانست بیاکه ساقی و جام است و بانگ ساز و سرود

3 بیا و باده بنوش و زیان خود طلب چو ره بدوست نبردی، ز زهد خشک چه سود

4 بیا که میکده در باز کرد باده فروش که عارفانه بنوشیم می برغم حسود

5 چه شد که جمله ذرات مست و بیخبرند نگر مگر در میخانه ساقیم بگشود

6 کنون که فرصت عمر است خوش غنیمت دان شراب و شاهد و مطرب نوای بربط و عود

7 حریف ما شو و می نوش و روی ساقی بین ببزمگاه شهود آ چه جای گفت و شنود

8 بیا و پیر خرابات عشق را دریاب که رهبرست و بمعشوق میرساند زود

9 چه باده های پیاپی که میدهد ساقی بجان مست اسیری درون بزم شهود

عکس نوشته
کامنت
comment