ساقی بیا که دارد اکنون به کف پیاله از جامی غزل 859

ساقی بیا که دارد اکنون به کف پیاله

1 ساقی بیا که دارد اکنون به کف پیاله بر طرف باغ نرگس بر روی دشت لاله

2 از جام لاله میگون گشته ست غنچه را لب یا خود به زخم دندان در خون گرفته ژاله

3 هر دم ز دفتر گل خواند به باغ بلبل حرفی که شرح دادن نتوان به صد رساله

4 با دختر رز از سر، بستیم تازه عقدی محصول عقل و دانش کردیم در قباله

5 نی من به خود فتادم در کوی عشق و مستی از قسمت ازل شد این دولتم حواله

6 مه می کند تنزل بعد از چهارده لیک هر لحظه در ترقی ست آن ماه هژده ساله

7 عالی ست قصر عشرت آن شاه عاشقان را جامی بلندتر کن آهنگ آه و ناله

عکس نوشته
کامنت
comment