بیا ساقی بیار آن باده پاک از جامی غزل 210

بیا ساقی بیار آن باده پاک

1 بیا ساقی بیار آن باده پاک بشو حرف مرا زین تخته خاک

2 که بند پای گشته حرف هستی نشاید رفت ازین راه خطرناک

3 بود آسان نما ادراک مقصود ولی مشکل بود ادراک ادراک

4 همی بینی ولیکن دید خود را نبینی این نه بیناییست ماناک

5 ز خارستان طبع اندر دوچشمت خلیده گوییا خار است و خاشاک

6 عجبتر آنکه هرگز یک سر موی ز نابینایی خود نیستت باک

7 چو نرگس چشمها بگشاده جامی به کوری ساختی حاشاک حاشاک

عکس نوشته
کامنت
comment