بیا که پیر مغان در از امیرعلیشیر نوایی غزل 114

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

بیا که پیر مغان در سبو شراب انداخت

1 بیا که پیر مغان در سبو شراب انداخت هوای مغبچه دل‌ها در اضطراب انداخت

2 نه ساقی از خوی رخسار خود چکاند به جام پی نشاط دل من به می گلاب انداخت

3 بجست اهل طرب را پی نشاط صبوح ولی چو دید مرا خویش را به خواب انداخت

4 ز چرخ کار به جز تاب و پیچ نیست خوش آن که پیکرش را به گرداب می به تاب انداخت

5 گهی فغان که کند ابر لرزه دان به یقین که آه سرد من آن لرزه در سحاب انداخت

6 اگر نه رند ز جلاد غم گریخته بود چرا به میکده خود را به صد شتاب انداخت

7 چه غم ز خاک مذلت چو خویش را فانی به خاک درگه شاه فلک جناب انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment