بیا جانا که دردم را از جهان ملک خاتون غزل 1399

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بیا جانا که دردم را دوایی

1 بیا جانا که دردم را دوایی ز جان مشتاقتم آخر کجایی

2 نمی بینم جهان را بی جمالت تو می دانی که نور چشم مایی

3 ندارم بی تو یک دم صبر و آرام بگو تا کی کنی از ما جدایی

4 تو جان رفته ای از بر خدا را نه وقت آمد که بازم با تن آیی

5 اگر یک شب درآیی از درم شاد بود در شأن من لطف خدایی

6 نیامد وقت آن جانا که از لطف عنان دوستی سویم گرایی

7 چرا بیگانه وش گشتی به یکبار که برچیدی بساط آشنایی

8 نکردی رحمتی بر حال زارم نگارا پیشه کردی بی وفایی

9 تو سلطان جهانی من گدایت کنم از جانب وصلت گدایی

عکس نوشته
کامنت
comment