-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا جانا که دردم را دوایی ز جان مشتاقتم آخر کجایی
2 نمی بینم جهان را بی جمالت تو می دانی که نور چشم مایی
3 ندارم بی تو یک دم صبر و آرام بگو تا کی کنی از ما جدایی
4 تو جان رفته ای از بر خدا را نه وقت آمد که بازم با تن آیی
5 اگر یک شب درآیی از درم شاد بود در شأن من لطف خدایی
6 نیامد وقت آن جانا که از لطف عنان دوستی سویم گرایی
7 چرا بیگانه وش گشتی به یکبار که برچیدی بساط آشنایی
8 نکردی رحمتی بر حال زارم نگارا پیشه کردی بی وفایی
9 تو سلطان جهانی من گدایت کنم از جانب وصلت گدایی