بیا جانا که جانت را از جهان ملک خاتون غزل 986

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بیا جانا که جانت را بمیرم

1 بیا جانا که جانت را بمیرم وگر میرم به جان منّت پذیرم

2 اگر بر خاکم افتد سایه تو برآرم دست و دامانت بگیرم

3 دل از هجران به جان آمد که از جان گزیرم هست و از تو ناگزیرم

4 خلاص من مجویید ای رفیقان که من در قید مهر او اسیرم

5 نظر گفتند داری با فقیران من مسکین شیدا هم فقیرم

6 نمی آید به کویت ناله من که گوش چرخ کر گشت از نفیرم

7 اگر یک شب در آغوش من آیی بمیرم پیشت و هرگز نمیرم

8 به مردی پای دارم چون نشانه وگر خواهد زدن هردم به تیرم

9 همی ترسم جهان بر من سرآید به درد هجر و در حسرت بمیرم

عکس نوشته
کامنت
comment