-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو
2 معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو
3 مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی که، یارب، هیچکس هرگز نگردد مبتلای تو!
4 تو، ای نازک دل، آخر با جفا آزرده می گردی مبادا آنکه باشد آه سردی در قفای تو!
5 ازان لب جان مده کس را، وگر خواهی که جان بخشی مرا، باری، که من جان داده ام عمری برای تو
6 مکن اظهار شکر از شیوه مهر و وفای من که اینها نیست هرگز در خور جور و جفای تو
7 هلالی را بشمشیر تغافل بی گنه کشتی گناه خود نمی داند، تو دانی و خدای تو