بیا، تا نقد جان را برفشانم از هلالی جغتایی غزل 342

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو

1 بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو

2 معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو

3 مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی که، یارب، هیچکس هرگز نگردد مبتلای تو!

4 تو، ای نازک دل، آخر با جفا آزرده می گردی مبادا آنکه باشد آه سردی در قفای تو!

5 ازان لب جان مده کس را، وگر خواهی که جان بخشی مرا، باری، که من جان داده ام عمری برای تو

6 مکن اظهار شکر از شیوه مهر و وفای من که اینها نیست هرگز در خور جور و جفای تو

7 هلالی را بشمشیر تغافل بی گنه کشتی گناه خود نمی داند، تو دانی و خدای تو

عکس نوشته
کامنت
comment