- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جان کن وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن
2 ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن
3 تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا بیا وز وصل جان پرور به روی ما دری وا کن
4 به رفتن ای دل و جانم چنین مشتاب از پیشم ز روی مردمی آخر دمی با ما مدارا کن
5 نمی گویم به دلبندی به وصلم می رسان هر شب همی گویم که گه گاهی نظر بر ما خدا را کن
6 قدش چون سرو بستانی بدید افکند سر در پیش خجل شد گفتمش سروا زمانی سر به بالا کن
7 به سرو ناز می گویم اگر دلدار من روزی خرامد در چمن خود را فدای قد رعنا کن
8 به گل گفتم اگر بینی رخ گلرنگ دلدارم چو بلبل هر نفس تحسین آن رخسار زیبا کن
9 سرافکندست نرگس در میان باغ و می گویم برآور سر مشو محزون نظر در چشم شهلا کن
10 دلا تا کی تو سرگردان چنین گرد جهان گردی وطن در شست زلفین بتی دلخواه پیدا کن