- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیار ای بادِ جان پرور نسیمی از عرق چینش خجل کن نافۀ چین را ز بویِ زلفِ پر چینش
2 شبی در شو به خرگاهش برافکن برقع از ماهش تفرّج کن گلِ ستانی ز سنبل گِردِ هر چینش
3 ببین پیراهنِ نسرین تَرازِ طرّۀ مشکین نهان در نیفۀ هر چین هزاران نافۀ چینش
4 به خوابش هم نمی بینم که دارم آتشین بستر تو باری می توانی هر زمان رفتن به بالینش
5 مرا آن بخت کی باشد که چون بادِ صبا هر شب نقاب از رخ بر اندازم ببوسم عقدِ پروینش
6 به یک ره بر شکست از ما و شرطِ عهد بر هم زد جفا بر دوستان کردن نمی بایست چندینش
7 نصیحت کردم این دل را که ای دل تَرکِ تُرکان گیر منه دل خاصه بر تُرکی که یغما باشد آیینش
8 ولیکن اختیاری نیست فرهادِ سبک دل را ضرورت کوه می باید برید از بهرِ شیرینش
9 نزاری بر ندارد چشم از روی نکورویان مگر وقتی که بر بندد قضا چشمِ جهان بینش