-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن جنون را پیش رو کن عقل را پشت سپه بشکن
2 مسجد سرو من قدر است کن وز بار عشق آنجا هزاران زاهد صدساله را پشت دو ته بشکن
3 حصار دل که شاهانند در تسخیر آن عاجز تو زیبا دلستان بستان تو رعنا پادشه بشکن
4 قضا چون بست به رمه طاق ابرویت زبردستی بیا و طاق دلها را ز ماهی تا به مه بشکن
5 اگر در وادی عشقت دل از ظلمت کشد لشگر شکوهٔ لشگر دل را به زور یک نگه بشکن
6 به بام بارگاه آی و ز برقع طرف رخ بنما وزان شکل هلالی قدر ماه چهارده بشکن
7 فراغعت را غنیمت دان غمین منشین قدح بستان تکلف را اجازت ده کمر بگشا کله بشکن
8 اگر از کام جویان بر در و دیوار او بینی سر کیوان به چوب حاجیان بارگه بشکن
9 اگر این است ساقی محتشم گو پشت زهدم را به آن رطل گران پیمودن از بار گنه بشکن