بیا از قید بیدردی دمی آزاد از جویای تبریزی غزل 36

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

بیا از قید بیدردی دمی آزاد کن ما را

1 بیا از قید بیدردی دمی آزاد کن ما را ز درد ساغر غم ای محبت شاد کن ما را

2 نوشتم در وصیت نامهٔ طومار آه خود که صیدی را به خون غلطان چو بینی یاد کن ما را

3 خمارم رهبر دشت فنا گردید ای ساقی کرم فرما و از ته جرعه ای ایجاد کن ما را

4 خراب رنجش بیجا شده معمورهٔ طاقت بیفشان گرد کلفت از دل و آباد کن ما را

5 خماره باده غفلت فراوان درد سر دارد زسر جوش ندامت ساغری امداد کن ما را

6 سراغ ما نمی یابی مگر در وادی عنقا زخود رفتن به هر جا می رسی فریاد کن ما را!‏

عکس نوشته
کامنت
comment