- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا و دیده جانم به وصل بینا کن به بوی زلف خودم دلبرا توانا کن
2 به روی چون گلت ای گلعذار سیم اندام زبان بلبل جان را به طبع گویا کن
3 چو بسته ام دل خود را به زلف سرکش تو دری ز وصل نگارا به روی او وا کن
4 ز هجر چشمه ز چشمم روان شدست بیا درون دیده ما همچو سرو مأوا کن
5 ز درد عشق دلا گر پناه می طلبی پناه در شکن زلف یار پیدا کن
6 به چشم جان به رخ خوب او ببین و زکات ز لعل دلکش او بوسه ای تمنّا کن
7 ز روی لطف نگارا تو بنده ی خود را درون خاطر عاطر به گوشه ای جا کن
8 دلا ز آتش هجران بسان عود بسوز جهان به آب دو دیده بسان دریا کن