1 بیا و وصف زلف یار بشنو دمی بنشین حدیث مار بشنو
2 حدیث زلف او را از دلم پرس درازی شب از بیمار بشنو
3 ندارم اختیار گریه امشب به در می گویم، ای دیوار بشنو!
4 سخن بهر تو تا کی بشنوم من تو هم درد دلم یک بار بشنو
5 سلیم این پند را از من نگه دار سخن کم گو، ولی بسیار بشنو
6 بس که چین دارد خم ابروی او زلف دلگیر است در پهلوی او
7 باد را ره نیست پیش او، مگر گل به ما گاهی رساند بوی او
8 آسمان جز از ره افتادگی سبز نتواند شدن در کوی او
9 می توان گفتش غزال شیرگیر خون شیران می خورد آهوی او
10 از خیال طره ی او چشم من نافه ی مشک است و مژگان موی او
11 با کدامین رو، نمی دانم سلیم می شود آیینه، روباروی او
دیدگاهها **