1 رخ و زلف و لب و دندان جانان گلست و سنبلست و در مرجان
2 شنیدم در صدف فایز بود در که در دیده است در لعل بدخشان
1 دلا از بیوفایان دست بردار برو با نیکخویان کن سر و کار
2 که فایز، از جفاهای زمانه شده در دست مهرویان گرفتار
1 جهان رفت و جوانی و چمن رفت گل نسرین و سرو و یاسمن رفت
2 پس از من دوستان گویند:«افسوس که آخر فایز شیرین سخن رفت»
1 مرا تا دل به تن تسلیم کردند همی مهر بتان تعلیم کردند
2 دل فایز بتان بردند یغما ببردند و به هم تقسیم کردند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به