- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پاک دار آینه ات آینه اللهی گر در آیینه جان صورت حق می خواهی
2 گر شوی خاک نشین بر در میخانه چو ما ملک جاوید بدست آری و شاهنشاهی
3 هر که را آتش سودای تو در دل نگرفت کی چو شمع از دل عاشق بودش آگاهی
4 شده ام عاشق آن چهره که با حسن رخش مهر و مه را نرسد دعوی صاحب جاهی
5 پایه قدرت اگر بگذرد از فرق فلک روی بر خاک درش تا ننهی در چاهی
6 کشوری کان رخ زیبای تو دارد در حسن کمترین قطعه اش از ماه بود تا ماهی
7 هر که را بخت به کوی تو هدایت نکند نبود حاصل عمرش بجز از گمراهی
8 دامن زلف سیاهت به کف آرم روزی اگرم دست سعادت نکند کوتاهی
9 بیش از آن ناز کی و حسن و جمال است تو را که گلی گویمت ای جان جهان! یا ماهی
10 گرچه دلق عسلی نیستم اما چون شمع کرده ام ز آتش دل چهره گلگون کاهی
11 ای نسیمی! تو برو خاک در میکده باش چون یقین شد که نظر یافته درگاهی