پاک دار آینه ات آینه از عمادالدین نسیمی غزل 286

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

پاک دار آینه ات آینه اللهی

1 پاک دار آینه ات آینه اللهی گر در آیینه جان صورت حق می خواهی

2 گر شوی خاک نشین بر در میخانه چو ما ملک جاوید بدست آری و شاهنشاهی

3 هر که را آتش سودای تو در دل نگرفت کی چو شمع از دل عاشق بودش آگاهی

4 شده ام عاشق آن چهره که با حسن رخش مهر و مه را نرسد دعوی صاحب جاهی

5 پایه قدرت اگر بگذرد از فرق فلک روی بر خاک درش تا ننهی در چاهی

6 کشوری کان رخ زیبای تو دارد در حسن کمترین قطعه اش از ماه بود تا ماهی

7 هر که را بخت به کوی تو هدایت نکند نبود حاصل عمرش بجز از گمراهی

8 دامن زلف سیاهت به کف آرم روزی اگرم دست سعادت نکند کوتاهی

9 بیش از آن ناز کی و حسن و جمال است تو را که گلی گویمت ای جان جهان! یا ماهی

10 گرچه دلق عسلی نیستم اما چون شمع کرده ام ز آتش دل چهره گلگون کاهی

11 ای نسیمی! تو برو خاک در میکده باش چون یقین شد که نظر یافته درگاهی

عکس نوشته
کامنت
comment