- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو زلف خویش چرا عهد یار بشکستند چرا به تیغ جفا جان خستگان خستند
2 ز محنت شب هجران و اشتیاق وصال به چشم حسرت ما راه خواب دربستند
3 قسم به روی چو خورشید تو که هشیاران به بوی زلف تو جانا هنوز سرمستند
4 به چشم دوست که یاران خشم رفته ی ما به شکل ابروی دلدار باز پیوستند
5 سرم برفت ز سودای عاشقان رخش همیشه داغ غم عشق دوست بربستند
6 فدای روی تو کردند ای صنم دل و جان از آن جهت ز غم روزگار وارستند
7 نمی رود ز خیالم دمی که مردم چشم مدام دیده ی جان در جمال او بستند
8 از آتش غم عشقت که در جهان افتاد کنون ز باد هوایت چو خاک ره پستند