چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند از عراقی غزل 101

چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند

1 چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند

2 مرا مکش، که نیاز منت بکار آید چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟

3 مرا به دست سر زلف خویش باز مده اگر چه همچو خودم زود سرفراز کند

4 منم چو مردم چشمت، به من نگاهی کن که اهل دیده به مردم نگاه باز کند

5 چگونه دوست ندارد ایاز را محمود؟ که او نگاه به چشم خوش ایاز کند

6 ز جور تو بگریزم، برم به عشق پناه که از غم تو مرا عشق بی‌نیاز کند

7 نیاز و ناز من و تو فرود برد به دمی نهنگ عشق حقیقت دهن چو باز کند

8 ازین حدیث، اگرچه ز پرده بیرون است زمانه پردهٔ عشاق بس که ساز کند

9 به آب دیده عراقی وضو همی سازد چو قامت تو بدید آنگهی نماز کند

عکس نوشته
کامنت
comment