1 چو از جهان و ز اهل جهان نداری بهر جهان و هر چه در او هست جمله بادا نگار
2 بدور دولت این خواجگان سفله نواز امید لذت و عیش از جهان و چرخ مدار
3 غم زمانه مخور چشم عقل بر هم نه که در دیار کرم نیست ز آدمی دیار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چون فلک از آفتاب مشعله ئی درگرفت عرصه آفاق را جمله در آذر گرفت
2 خسرو سیاره چون تیغ ضیا برکشید لشکر ظلمت شکست کشور اختر گرفت
1 ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
2 منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی هر جا که میروی همه جای تبذلست
1 ایدل بیار مژده که شاه جهان رسید فرمانده ملوک زمین و زمان رسید
2 شاه جهان طغایتمور خان که ملک را چون او رسید با تن آزرده جان رسید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به