- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو تو دلبر به زیبائی به عالم در که دید ای جان چو من عاشق به شیدائی به گیتی کس شیند ای جان
2 شفای جان منکوبی به حسن و لطف منسوبی ترا ایزد بدین خوبی چگونه آفرید ای جان
3 هنوز از تیز بازارت دلم گرم است در کارت اگر چه گرد گلزارت بنفشه بردمید ای جان
4 به چشمم چشمه نوری چو خورشیدی به مشهوری نه انسانی مگر حوری چو تو هرگز که دید ای جان
5 بیا ای رشک حورالعین که این خسته دل غمگین ز عشق آن لب شیرین نخواهد آرمید ای جان
6 بیار آن ساغر پرمی بخور بر بانگ نای و نی نگوئی اینچنین تا کی ز من خواهی رمید ای جان
7 ز تو ببریدنم نتوان که بر من خوشتری از جان به جان تو که از جانان نمی شاید برید ای جان
8 ز عشقت شب به بیداری به روز آرم شب تاری ببخش ار رحمتی داری که جان بر لب رسید ای جان
9 مرا در درد تنهائی بشد صبر و شکیبائی اگر بر من نبخشائی نخواهم آرمید ای جان